پشت جلد کتاب آمده است:

در پای حصار سرخ فام پاریس، ارتش فرانسه استقرار یافته بود: قرار بود شارلمانی از اصیل زادگان دلاور سان ببیند. آنها درست از سه ساعت پیش در هوای دم کرده و کمی ابری بعدازظهر یک روز آغاز تابستان انتظار آمدن او را داشتند. افراد در زره های رزمی شان، انگار توی دیگی که روی آتش ملایمی گذاشته شده باشد، در حال پختن بودند. شاید هم در این صف تزلزل ناپذیر شوالیه ها، یکی از آنها تا به حال بیهوش شده و یا خیلی ساده به خواب رفته بود، ولی به هر حال زره پولادین شان همه آنها را به یک حالت روی زین اسبهاشان شق و رق نگه داشته بود. ناگهان صدای شیپور سه بار در هوای ساکن طنین انداخت. پرهای کلاهخودها، انگار در معرض وزش بادی که از درزی به بیرون دمیده قرار گرفته باشد به حرکت درامد. صدایی شبیه زمزمه امواج دریا که تا آن موقع شنیده می شد ناگهان قطع شد. البته این زمزمه چیزی نبود جز صدای خروپف بعضی از جنگجویان که شکاف فلزی کلاه خودشان آن را خفیف می کرد. 
ایتالو کالوینو طنز را به معنی واقعی کلمه به کار می برد و آن را به مرحله اعجاز می رساند. 

 




The Nonexistent Knight

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب