پشت جلد کتاب آمده است:

توی مغزم همه مردهایی را که از بدو تولد تا حالا آشنایی کوچکی با آنها داشتم، از ذهنم گذراندم اما این هیکل پت و پهن و این سبیل های از بناگوش در رفته و آن پاهایی که از تنهشان کمی به بیرون تاب داشتند در نظرم غریب بود. خندهای کرد و در حالی که دندانهای جرم گرفته اش دیده می شد، کلاهش را که تا نزدیک چشمانش پایین کشیده می شد، کمی بالاتر داد و گفت: «حق داری نشناسی، منم دیگه. پری! پری دانشکده

احساس کردم با دیوانه ای طرف شده ام، گفتم: «برو آقا! برو مزاحم نشوا وگرنه بد میبینی ها. مرتیکهی گنده خجالت نمی کشه

راه که افتادم، دوباره گفت: «یادته یه خال گنده روی گردنت داشتی؟ بابا به خدا من پری ام. بذار واست تعریف کنم که چطوری این شکلی شدم

 با چشمان از حدقه در آمده، نگاهش کردم ...

از متن کتاب

 



کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب