پشت جلد کتاب آمده است:

«... نامه بیمارستان ناحیه واستراس رسید، نخواستم بازش کنم، آن را کنار گذاشتم و روزنامه ها و مجله ها را تندی خواندم و ... بعد سگم را به گردش مفصلی بردم ... زندگیئی که اکنون دارم، زندگی واقعی است. خوب یا بد، جدا از دیگران یا زیبا، زندگی واقعی من است... و اکنون چیزی قوی تر از تمام دادگاه ها، حکومت ها و مقام ها، در صدد است آن را از من بگیرد ... عادلانه نیست ... این نامه یا به من خبر می دهد که اصلا چیز مهمی نیست ، با اعلام میکند که من سرطان دارم و به زودی میمیرم ... بنابراین، عاقلانه ترین رفتار این است که آن را باز نکنم، زیرا تا وقتی که بازش نکنم باز هم امیدی باقی است ... »

گوستافسون: « سرطان هم در این رمان نوعی استعاره است. نسل من به شدت به آرمانشهرها اعتقاد یافته است. این ها می توانند انسان را به بردگی بکشانند. راه حل های گسترده اجتماعی بی خطر نیستند ... پرسش چنین مطرح میشود که بدانیم آیا ترقی فکری توتالیتر نیست...»

 




The Death of a Beekeeper
از همین مترجم: قاسم صنعوی

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب