پشت جلد کتاب آمده است:

نام مرا می خواهی بدانی؟ پس گوش بدار، تو دیشب را در کنار خواجه نصرالدین به روز آورده ای، زیرا که من خواجه نصرالدینم، همان که آرامش برهم می زند و جدال ها بر پا می کند، همان که نامش را در هر گوشه جار میزنند و میدان های پرجمعیت و هفته بازارها را پر می کنند، همان که برای سرش قیمت های گزاف نهاده اند... همچنان که دیروز مبلغي هنگفت: «سه هزار تنگه» به سر بهای من تعیین کرده اند و من در شکم که چرا خود، سر پرمقدارم را به چنین مبلغ گزافی نفروشم...»

آری! به همین دلیل نصر الدين خشم و کین دشمنان را برمی انگیخت و او را می راندند، تعقیبش می کردند، بددین و جهنمی اش می خواندند و بیهوده سعی می کردند ابله و بیکارهاش بشناسانند و در نزد مردم بی اعتبارش کنند. اما هر بار پیروزی با او بود و شکست و ناکامی نصیب دشمنان.

 




The enchanted prince

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب