پشت جلد کتاب آمده است:

حتی با کوچکترین درنگی بر جهان به گونه ای که هست آرزو و اشتیاقی درونی در من به پا می شود . نه، نه یک اشتياق خالی، بلکه تقاضای مطلقی برای جهانی بهتر. نگاهی می اندازم به برخوردهای مردم با هم و با طبیعت در زمان حاضر به ضعف قوایشان، و به زورمندی امیال و هوس هاشان. ندایی مقاومت ناپذیر در من طنین افکن می شود: ممکن نیست که چیزها بدین سان بمانند؛ آه بایست متفاوت و بهترشوند. نمی توانم چنان به وضعیت کنونی انسان بیاندیشم که انگار مقدر است این گونه که هست بماند؛ مطلقا نمی توانم به خود بقبولانم که این مقصود تمام و غایی او است. اگر چنین باشد آنگاه همه چیز تنها یک شعبده و یک فریب خواهد بود. انگاه نه زندگی به زحمتش می ارزد، و نه این شرکت جستن در این بازی بساتکراری که نه به جایی می رود و نه معنایی دارد. این وضعیت تنها تا آنجا که بتوانم آن را چونان وسیله ای بدانم برای وضعیتی بهتر، چونان منزلگاهی برای گذار به وضعیتی برتر و کامل تر، پیش چشمانم ارزشی دارد. می توانم آن را بربتابم، بستایم، و با شور و شوق نقش خویش را در ان ایفا کنم، نه به خاطر خودش، بلکه به خاطر آن جهان بهتری که راه آن را هموار می کند. من جهان حاضر را خانه ی خویش نمی یابم؛ حتی نمی توانم دمی در آن بیاسایم. جهان حاضر به شکل مقاومت ناپذیری مرا از خود می راند. تمامی وجودم، بی وقفه، به جلو، به سوی آینده و اوضاعی بهتر، در جریان است.

 




یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب