کتاب فریادها 
رمان «فریادها» نوشته لوران گوده، نویسنده فرانسوی برنده ی جایزه گنکور درباره جنگ است. درباره سربازانی که تمام جسم و جان خود را برای دفاع از وطن گذاشته اند و همراه با هراس و مسخ شدگی در فضای غیر انسانی و بی رحم جنگ با خود و فلسفه جنگیدنشان درگیرند. «ژول» سربازی است که مرخصی گرفته و در حال رفتن به خانه است اما نگرانی درباره همرزمانش او را رها نمی کند. در جای دیگری سربازی شیمیایی درون حفره ای در قلب خاک اسیر شده و دست و پا می زند. دو سرباز دیگر به نام های «ماریوس» و «بوریس» از دست فریادهای عجیب سرباز دیگری موسوم به «مرد خوکی» ترسیده و عاصی شده اند و در صدد کشتن اویند، همه سربازان این کتاب به نوعی در هراس مرگ اند و اتفاقات گوناگون و عجیبی اطرافشان رخ می دهد. داستان از زبان چند روای روایت می شود. «ماریوس»، «ریپول»، «رنیه»، «شیمیایی»، «ژول» و... هر راوی بخشی از ماجرا را کامل می کند. بخش زیادی از داستان در زمان حال می گذرد و بخش هایی در زمان های گذشته و نویسنده با بهره گیری از این تکنیک خواننده را در تمامی لحظه ​های دلهره و هراس، همراه شخصیت​ های داستان می کند تا مانند آنها وحشت لحظات داستانی را از نزدیک لمس کند. «برگشتن به جبهه و مردن در آن جا. چاره ای جز این نمی بینم. بله. راه آمده را برگشتن. انجام دادن دوبارهٔ همهٔ کارها. با همان عجله. تند راه رفتن. گذشتن از همان مزرعه ها، توقف در همان جاهای قبلی. از روستا به سنگر. آن جا، توی سوراخم می خزم و مثل بقیه، دعایم را نثار زمین می کنم. شاید کس دیگری غیر از من آن را به مردم روستا برساند. کس دیگری غیر از من. کسی که شیواتر حرف بزند. کسی که از روستایی ها سنگ نخورد. من ناکام ماندم. بله. چاره ای ندارم جز این که راه آمده را برگردم. دوباره دوستانم را ببینم و دیگر ترک شان نکنم.» «لوران گوده» با سادگی تحسین برانگیزی فضای جنگ را توصیف کرده است. فضایی که اگرچه غیرانسانی است اما پر از برادری و هم دلی هم هست. «فریادها» نمایش بزرگ هراس انسان ها است. گوده با این اثر می خواهد نشان دهد وقتی انسانیت با هراس از مرگ و جنگ نابود می شود همه چیز را با خودش نابود می کند.

 

پشت جلد کتاب آمده است:

اسم شان ماریوس، بوریس، ریپول، رنيه ، باربونی یا مبوسولو است . توی سنگرها پناه می گیرند، خودشان را با شروع حمله در گودال ها می اندازند، اما برادری ناممکن جنگ جهانی اول را فراموش نمی کنند. کمی جلوتر، یک شیمیایی در حال مرگ است. از دوردست، فریادهای وحشتناک سربازی دیوانه که نامش را مرد خوکی گذاشته اند و تصور می کنند بین خطوط پرسه می زند، در فضا می پیچد. پشت جبهه، ژول، برگهای مرخصی در دست ، طرف زندگی عادی می رود، اما صداهای همسنگرانش با سماجت در گوشش می پیچد. این صداها مانند یک آواز ، مانند خاطره ای از همبستگی های دردآور و سوزناک، باهم جمع می شوند و روایت مجسمی می سازند و ما را نیز، با جدیتی گیرا، در لحظه های پر هیاهوی این نبرد، غرق می کنند.




Screams

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب