کتاب قلبت را به تپش وادار 
کتاب "قلبت را به تپش وادار" نوشته "آملی نوتومب" ، رمانی فرانسوی است ، که با سبک عادی کارهای او متفاوت است . کتاب "قلبت را به تپش وادار" کیفرخواست دو مادر است که با بی توجهی و خراب کردن زندگی فرزندانشان ، دچار عواقب ناگواری می شوند. قهرمان داستان دایان است که مادرش ،ماری مشتاقانه منتظر زندگی خوبی است که از نظر وی شامل مادر بودن نمی باشد . او عملا دایان ، فرزند اول خود را نادیده گرفته است، اما به پسرش ، نیکلاس توجه خاصی دارد که در نهایت دخترش ، سلیا را تحت الشعاع قرار می دهد.
به طور کلی داستان شرح زندگی دایان است که با مادرش هیچ رابطه خوبی ندارد و از کودکی با بزرگواری ، بی توجهی مادرش نسبت به خود را پذیرفته است . معمولا بچه ها نمی پذیرند که جایگاه اول قلب مادر را نداشته باشند، خصوصا وقتی فرزند ارشد خانواده باشند. ولی مادر ،نجابت دایان را چنان با بزرگ نمایی به باد تمسخر گرفته بود که دخترک هرگز نمی توانست او را به خاطر این کار ببخشد . دایان که به تحصیل در رشته قلب و عروق می پردازد ،به مدرس دانشگاه خود ، الیویا آوبوسون ، که او نیز به دخترش ،"ماریل" توجهی ندارد ، نزدیک می شود . دایان به الیویا کمک می کند تا در دانشگاه استاد تمام شود .این مسئله چیزی است که او به دلایل جنسیتی از آن محروم شده بود ، اما پس مدتی ، وی احساس می کند ، توسط الیویا به او خیانت شده است.

 

 

پشت جلد کتاب آمده است:

دیان در ایام کودکی ثابت کرده بود که قادر است خیلی چیزهای غیرانسانی را درک کند. او با بزرگواری خارق العاده ای پذیرفته بود که مادرش، برادرش را به او ترجیح بدهد. معمولا بچه ها نمی پذیرند که جایگاه اول قلب مادر را نداشته باشند، خصوصا وقتی بچه ارشد باشند. ولی مادر نجابت دیان را چنان با بزرگ نمایی به باد تمسخر گرفته بود که دخترک هرگز نمی توانست او را به خاطر این کار ببخشد... در ۱۴ سالگی، زیبایی دیان هر روز بیش از پیش حیرت همه را بر می انگیخت. از شر جوش های صورت و ورم های خاص دوره نوجوانی در امان مانده بود و با ظاهری قشنگ و رفتاری متین، داشت بزرگ و بزرگتر می شد. آنهایی که او را نمی شناختند، گمان می کردند که رقص باله کار می کند... هرگز کسی جرأت نداشت مسخره اش کند، حتی پشت سرش؛ چرا که چیزی در وجودش بود که موجب ترس و هراس بقیه می شد و در نتیجه، کسی به او بی احترامی نمی کرد. ا مادرش همچنان یگانه کسی بود که شیفته اش نشده بود. تنها پیشرفتش این بود که دیان دیگر حتی نمی کوشید علاقه او را نسبت به خود جلب کند. روزهای تعطیل آخر هفته که یکدیگر را می دیدند، سلامی ساده از روی نزاکت بین هم رد و بدل می کردند. رابطه میان آن دو، هر کدام از آنها را تبدیل به یک تماشاچی کرده بود و در هیچ موردی گفتگویی بین آنها صورت نمی پذیرفت




Strike your Heart

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب