پشت جلد کتاب آمده است:

واکاوی روایت های متناقض برای پایان بخشیدن به قصه های ناتمام و تلاش برای کشف واقعیاتی که در سایه ی خیال و وهم ينهان شده اند راوی ایشان را در مسیر افشای حقایقی قرار می دهد که در گوشه و کنار باورهای عامیانه، راز های خانوادگی و تاریخ شهر نهاوند، پنهان شده اند.

سینا بهره مند، نودی حکیم حافظ بهره مند، قهرمان نبرد با «ایشان»، رودر روی مادربزرگش، پدرش و دوستان پدربزرگش ایستاده تا بداند حکیم حافظ واقعا چگونه آدمی بوده است؟ حقیقت ماجرای «باغ کوهانی» چیست؟ چرا نهاوندیها از «خانهی سیدان» می ترسند؟ راز محله ی «گوشه ی هفت آسیابه» چیست؟ و ایشان روایت جذاب و پر کششی است شکل گرفته از خاطرات و داستانهایی که سینا بهره مند آنها را با ما در میان می گذارد. جوانی که پروردهی قصه های مادربزرگش، سنگین بانو، است و حالا به نبرد با قصه ها و باورهای مادربزرگ رفته است.

 احمد ابوالفتحی، که پیش از این در مجموعه داستان پلها و رمان سال سی توانمندی اش در روایت تنهایی ها، غم ها و شادی های ایرانیان معاصر را دیده ایم، در داستان هایش به برقراری هم نوایی میان ساختهای مدرن داستان نویسی و شیوه های قصه پردازی ایرانی توجهی ویژه دارد او این بار با رمان پرقصه و اندیشه ورز ایشان از نسبت میان اسطوره، خیال، تاریخ می گوید و تأثیر این سه بر واقعیت روزمرهی زیست ایرانیان

پانزده ساله که بودم، در روز کاری که می خواستم با جای پای حکیم حافظ بگذارم، تسبیح را در دست می چرخاندم و حس می کردم بیست سال دیگر من هم ریشی پهن و رستم وار خواهم داشت. آن روز در قبرستان، بیست سالی از آن زمان می گذشت. من ریش نداشتم، چه رستم وار و چه هر جور دیگر. حس می کردم ریشه هم ندارم. حس می کردم به فوتی بندم و از سبزی خشکیده ای که یک نفر کمی پایین تر روی یک سنگ قبر سیاه گذاشته بود هم کم دوام ترم

 



کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب