بررسی تطبیقی اندیشه‌های افلاطون و مولوی



چکيده :
از جمله ديدگاه‌هايي که عرفا و صوفيان با افلاطون مشترکند و آن را از افلاطون به ارث برده‌اند، عشق و عاشقي و ديوانگي است. افلاطون همانند مولوي معتقد است که قلم و زبان از بيان عشق و عاشقي ناتوان است و بنابراين او عشق را وراي کلمات و عبارات مي‌شمارد. افلاطون، عشق را ماية نيکبختي و رهايي عاشق و معشوق از بند تن و جان مي‌پندارد و آن را نوعي ديوانگي، که نعمت خدايي است، مي‌انگارد. او «اروس»، خداي عشق، را از کهن‌ترين خدايان مي‌داند و او را سرچشمة والاترين نعمت‌ها براي انسان مي‌شمارد. او حتي آفرينش عشق را قديم‌تر از آفرينش بسياري از خدايان مي‌داند. مولوي نيز عشق را وراي بيان و الفاظ مي‌داند. هم‌چنين افلاطون معتقد است که دريافت‌هايي که انسان‌ها از طريق حواس پنج‌گانه به دست مي‌آورند همه در گمراه ساختن انسان تاثير دارند. افلاطون، سپس به همه پند مي‌دهد که براي درک درست بايد از حواس ظاهري روي برتابند. مولوي نيز اين موضوع را در داستان فيلي که هنديان براي نمايش‌ آورده بودند و خطاي حاضران از شناخت فيل با تکيه بر حواس ظاهري، متمرکز مي‌شود. علاوه بر اين مولوي هم‌چون افلاطون، مرگ را باعث رهايي روح از زندان تن مي‌شمارد. بنابراين ترس از آن را نيز ننگ برمي‌شمارد. کتاب حاضر به چگونگي تاثيرپذيري مولانا جلال‌الدين محمد بلخي از آراي افلاطون با استناد به دفتر اول و دوم مثنوي معنوي اختصاص يافته است.
258 صفحه - رقعي (شوميز)

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب