کتاب تنهایی دونده استقامت 
راوی «تنهایی دونده استقامت» همان قهرمان داستان است. قهرمانی که طی تمرین دوی استقامت در زندگی و افکار خویش دقیق می شود. جریان سیال ذهن راوی با شیوه تک گویی ما را به فضای داستان می برد؛ جریانی که مخاطب را نیز با خود درگیر می کند.

 

پشت جلد کتاب آمده است:

تنها چیزی که می دانستم این بود که مجبور بودی همه اش بدوی. بدوی و باز هم بدوی. بی این که بدانی چرا میدوی. اما در لحظاتی که دشت را زیر پا می گذاشتی چیزی حالیات نمی شد. وقتی وارد جنگل میشدی ترس به دلت راه می یافت. روی تپه ها، پستی و بلندی ها را احساس نمی کردی.. وقتی از روی جوی ها و نهرها می پریدی از این که ممکن است قلبت بایستد و با کله توی آب بیفتی، وحشت برت نمی داشت. خط پایان و حتی کسانی که با هوراهای خود باید تو را تشویق می کردند، چندان دور نبودند، مجبور بودی تا لحظه ای که نفست پس می زد، به راهت ادامه دهی، وقتی می توانستی بایستی که هنگام پریدن از روی تنه درختی به زمین می خوردی و گردنت می شکست، یا توی چاهی متروک می افتادی و تا ابد بی حرکت در تاریکی میماندی.





یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب